فهرست مطالب
Toggleحرمان عاطفی و رابطه آن با خشونت (بخش سوم)
6- تضاد خانوادگی
گاه پدر و مادر علیرغم اختلاف نظر شدید و نداشتن تفاهم به زندگی مشترک ادامه میدهند. کودکانی که شاهد اختلاف و نزاع دائم پدر و مادر هستند، در زندگی شخصی خود، افرادی ناسازگار و دارای مشکلات رفتاری و اختلال عاطفی خواهند بود. مطالعات نشان میدهد میان پیوند ضعیف و نامنسب کودکان با پدر و مادر و فرار کودکان از خانه و به دنبال آن، وارد شدن به گروه کودکان خیابانی که برای ادامه زندگی دست به سرقت و روسپیگری میزنند، ارتباط است (معظمی، 1388: 220).
مطالعهای نشان میدهد تجربه رفتارهای متعارض پدر و مادر، نبودن عملکردهای مناسب و مشاهده پرخاشگری آنان از سوی کودکان، میتواند احتمال روی آوردن کودکان به خشونت و همسر آزاری را در بزرگسالی افزایش دهد. (همتی،1383: 230) یکی از معیارهای سنجش کیفیت خانواده، توانایی تأدیب و نظارت درست و مستمر است. کودکان خانوادههایی که بیش از اندازه به فرزندان خود سخت میگیرند یا بالعکس والدینی که هیچ گونه نظارتی بر فرزندان خود ندارند، بیشتر احتمال دارد در تخلفات درگیر شوند (معظمی، پیشین: 221).
7- خانواده بزهکار و منحرف
مجرم و منحرف بودن خانواده، تأثیر شدیدی بر رفتار بزهکارانه فرزندان دارد. خانوادههایی که گرفتار اعتیاد، سرقت و انحراف هستند، احتمال خلافکاری فرزندانشان بسیار است. اگر چه شواهد و پژوهشها نشان میدهد والدین معتاد، الکلی، مجرم، منحرف و فاسد الگوهای مناسبی برای فرزندان خود نیستند ولی در مورد علت انحراف اختلاف نظر وجود دارد، برخی علت این امر را عوامل محیطی میدانند؛ مانند روابط نزدیک پدر و مادر منحرف و فرزندان؛ برخی کاهش مستقیم یا غیرمستقیم کنترل پدر و مادر بر فرزندان (به علت درگیری در اعتیاد، جرم و فحشا) و علاقه کودک به پیروی از سبک زندگی پدر و مادر تقلید از آنان یا تشویق ترغیب یا اجبار پدر و مادر برای بهرهکشی از کودکان و تربیت آنان برای مقاصد تبهکارانه یا منحرفانه (جیببری، کیفزنی، سرقت و فحشا) و برخی دیگر علت این امر را مربوط به فرآیند برچسبزنی و بدنامی خانوادگی میدانند. عوامل کنترل اجتماعی با اطلاق برچسب به فرزندان خانوادههای معتاد، مجرم، بدنام و فاسد، آنها را طرد میکنند و باعث انحراف ثانویه آنها میشوند برخی نیز علت این امر را زیستشناختی میدانند، چون آنان از اختلالات عصبی بسیاری در زمینه بزهکاری مزمن رنج می برند (معظمی، 1391: 69).
8- خشونت با کودکان (سوء رفتار و بیتوجهی)
خشونت با کودکان معضلی جدی و اساسی در سطح جهان است. شمار بسیاری از کودکان در هر جامعه، خشونت شدید را در خانههای خود تجربه میکنند. کودکان ممکن است در خانه، مدرسه، خیابان یا هر مکان دیگری مورد سوء رفتار قرار گیرند. عاملان خشونت ممکن است پدر یا مادر یا عضو دیگری از خانواده، معلمان، مراقبان و مجریان قانون باشند.
سوء رفتار و بیتوجهی نسبت به کودکان از وادار کردن کودکان به کار در خیابانها تا آزار شدید جسمی، روحی و جنسی در نوسان است. خشونت پدیده جدیدی نیست، محققان بر این باورند که گرایش به خشونت در کودکان، پدیدهای مادرزاد نیست، در واقع کودکان میآموزند که خشونت یکی از راههای مؤثر دستیابی به اهداف شخصی و کنترل دیگران است. کودکان ناسازگار در زندگی روزمره خانواده درمییابند که پدر و مادرانشان از راه خشونت به خواستههای خویش میرسند. پس از آنها تقلید میکنند. معمولاً به انواع رفتارهای ناهنجار که به طور مکرر از کسی سرمیزند، خشونت و ناسازگاری گفته میشود. کودکان خشونتگرا و ناسازگار، در یافتن قربانیان خود مهارت دارند. خشونتگرایی در کودکان صفتی نیست که با بزرگ شدن آنها محو شود، بلکه میتوان در سراسر زندگی آنها حضور داشته باشد و در جوانی باعث تمایل آنها به ارتکاب جرایم مختلف شود.
سوء رفتار و بیتوجهی عاطفی، هر گونه آسیبرسانی جسمی یا عاطفی به کودک است که هیچ گونه توضیح معقول و قانع کنندهای نظیر تصادف یا اعمال عادی مربوط به تأدیب در مورد آنان وجود نداشته باشد. سوء رفتار با کودک، اصطلاح عامی است که هم شامل بیتوجهی و هم شامل کتک زدن شدید میشود (همان: 71-70). سوء رفتار با کودکان تمام اشکال آزار جسمی یا عاطفی، آزار جنسی، بیتوجهی با رفتارهای مبتنی بر بیمبالاتی یا رفتارهای با هدف تجاری و بهرهکشی را در برمیگیرد که منجر به آسیبرسانیهای بالفعل یا بالقوه بر سلامتی، بقا، رشد یا مقام و منزلت کودک میشود و در حیطه یک رابطه مسئولیت، اعتماد و یا اعمال اختیارات فرد صورت میپذیرد. (ایروانیان و دیگران، 1389: 59) خطر خشونت علیه کودک، ناشی از عوامل مختلفی است؛ از جمله کیفیت روابط خانوادگی کودک، برخی از شرایط خانواده و روابط اعضای خانواده و گاه ترکیبی از عوامل شخصیتی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در خشونت دخیل است.
از عوامل مرتبط با خانواده، سطوح پایین آموزش و نداشتن مهارتهای زندگی، مهاجرت، زندگی در مناطق جرمخیز و بیکاری، عواملی است که منجر به فقر، خشونت، احساس فشار و محرومیت میگردد و خطر خشونت جسمی و روانی علیه کودکان را در چنین خانوادههایی افزایش میدهد؛ همچنین خانوادههای منزوی به لحاظ اجتماعی، خانوادههای معتاد به مواد مخدر و به ویژه الکل و سوء مصرف روانگردانها و خانوادههایی که توانایی کنترل خشم خود را ندارند، بیشتر از سایر خانوادهها نسبت به فرزندان خود سوء رفتار و بیتوجهی اعمال میکنند. بیتوجهی یکی از دلایل اصلی مرگ و میر و بیماری کودکان خردسال است.
در برخی از کشورهای توسعه یافته صنعتی، بیشترین موارد سوء رفتار با کودکان که به مقامات مسئول گزارش میشود در واقع بیتوجهی است. پژوهشهای انجام شده در این کشورها نشان میدهد که خشونت و بیتوجهی در واقع با هم ارتباط دارند (پینهرو، 1387: 55).
اعمال خشونت بر کودکان، آثار منفی آنی و صدمات و آسیبهای بلند مدتی درزندگی آنان بر جای میگذارد. علاوهبر تأثیر منفی آنی چون استرس، افسردگی، اضطراب، معلولیت و مرگ، آثار خشونت ممکن است عمیقاً بر روح و جسم کودک تأثیر بگذارد و در سراسر زندگی با او همراه باشد و وی را به خشونت و انتقامجویی و ارتکاب جرایم مختلف بکشاند. خشونت علیه کودکان، پدید آورنده کاهش کارایی در محیط کار، کاهش یادگیری در مدرسه و ناتوانی در برقراری روابط اجتماعی است که در نهایت به تثبیت خشونت و دور باطل آن میانجامد. نداشتن صمیمیت در خانواده و وجود جو خشونت، منجر به احساس طرد شدن، اختلال در دلبستگی و محبت و ضربه روحی میشود و نسبت به دیگر انسانها، احساس همدردی و مسئولیت ندارد و زمینه رفتار انحرافی در او بالا میرود. از جمله عواقب بلند مدت خشونت نسبت به کودک، اختلال خطر قربانی شدن در آینده به ویژه سوء استفاده جنسی از کودک به عنوان عامل خطر قربانی شدن در برابر خشونت جنسی در بزگسالی اثبات شده است (معظمی، پیشین: 74- 73).
خشونت در خانه و فشار حاصل از فقر مزمن توأم با فقدان سامانههای کارآمد مراقبت و حمایت، به نقض قانون از سوی بسیاری از کودکان منجز میشود. در پژوهشهایی که در کشورهای مختلف صورت گرفته، مشخص گردیده است که خشونت در خانواده و سوء رفتار با کودک عامل اصلی فرار کودکان از خانه به خیابانهاست. زمانی که کودکان در خیابان زندگی میکنند، بسیاری از آنها در رفتارهای پرخطری برای زنده ماندن درگیز میشوند که باعث میشود به نوعی قانون را نقض کنند. از جمله گدایی، پرسه زدن، زبالهگردی، دزدیهای کوچک و فحشا. پس میتوان ارتکاب جرایم کوچک را با نیاز به مراقبت و غفلت پدر و مادر مربوط دانست. پژوهشهای بسیار درباره دختران فراری نشان میدهد که کودک آزاری جسمی و عاطفی، مهمترین علت فرار دختران از خانه بوده است. نزدیک به 95 درصد کودکانی که زندانی هستند، به اتهام جرایم و بزههای جزئی و کوچک زندانی شدهاند. دزدی و دیگر گونههای جرایم مربوط به اموال، معمولیترین جرمی است که این کودکان مرتکب شدهاند (پینهرو، پیشین: 201). کودکانی که از آزادی محروم و زندانی میشوند، شدیداً در معرض خطر اعمال خشونت و بزهدیدگی ثانویه هستند.
به این ترتیب عواملی که سلامت روانی انبوهی از جوانان مجرم را به خطر میاندازد، عبارت است از تجربه درگیری کودکان با عملکرد مخرب خانوادگی مانند تضاد خانوادگی، سوء رفتار جسمی و جنسی، فروپاشی خانواده به علت فوت، جدایی، زندانی شدن یا طلاق پدر و مادر، وضعیت زندگی ناپایدار و نبودن نظم در خانواده و نظارت بر رفتار فرزندان و به طور کلی شیوه غلط فرزند پروری که منجر به تضعیف دلبستگی، احساس فشار، محرومیت، سرخوردگی، خشم و در نهایت نگرشهای ضد اجتماعی و بزهکاری میگردد.
برآمد
خانوادههایی که توانایی و مهارت تربیت فزندان را ندارند، خانوادههایی که کشمکش، خشونت و بدرفتاری در آنها چشمگیر است و خشونت، تنها ابزار تربیتی آنان است، قادر به جامعهپذیر نمودن صحیح و سالم کودکان خود نیستند؛ در این باره عواملی چون فروپاشی خانواده، تضاد خانوادگی، انحراف و اعتیاد پدر و مادر و به ویژه سوء رفتار جسمی، جنسی و روحی و غفلت در خانواده، خطر انحراف و بزهکاری کودکان را به شدت افزایش میدهد. عدم توجه به کودکان و خشونت مستمر نسبت به آنها، سبب تضعیف دلبستگی کودکان به پدر و مادر، عدم تعهد و نادیده گرفتن اعتقادات و هنجارهای اخلاقی و درگیر شدن در رفتارهای کجروانه میگردد. بزهکاری زمانی اتفاق میافتد که پیوند فرد با جامعه ضعیف یا گسسته شود. طبق نظریه یادگیری اجتماعی، کودکان رفتار کسانی را که دوست دارند، فرا میگیرند.
کودکان از پدر و مادر خشن و پرخاشگر خود میآموزند که برای حل مشکلات خود از حربه خشونت و پرخاشگری استفاده کنند. طبق نظریه فشار، کجروی در میان افراد محروم به لحاظ اقتصادی- اجتماعی جامعه اتفاق میافتد.
در نظریه فشار کلی، یکی از منابع تولید فشار حضور انگیزشهای منفی است که سوء استفاده و غفلت از کودکان، تنبیه و مجازات بدنی، وجود نزاع، درگیری و اختلاف میان پدر و مادر از آن جمله هستند. از سوی دیگر، یکی دیگر از منابع تولید کننده فشار و فرسودگی، حذف انگیزشهای دارای ارزش مثبت از افراد است که از جمله میتوان به طلاق و جدایی پدر و مادر اشاره نمود. بزهکاری و مصرف مواد مخدر از راههای چیره شدن بر «فشار» ناشی از این حالتهای منفی است. ممکن است بزهکاری راهی باشد برای بازیافت آنچه از نوجوانان گرفته شده یا راهی باشد که آنها برای دور کردن خود از انگیزش منفی به کار میبرند.
میان جدایی پدر و مادر از یکدیگر، به ویژه ازدواج مجدد پدر و مادر (حضور انگیزش منفی) و میزان خشونت خانوادگی، از نظر آماری، رابطه معناداری است. هر چند سرچشمههای فشار و فرسودگی از یکدیگر مستقل هستند، اما باز هم ممکن است با یکدیگر تداخل ایجاد کرده و با هم ترکیب شوند؛ هر چه شدت این تداخل و تجربیات بیشتر باشد، احتمال آنکه منجر به بزهکاری شود، افزایش مییابد. بر این اساس میتوان اذعان نمود در جامعه آماری نیز هر چقدر میزان خشونت و سوء رفتار در میان اعضای خانواده شایعتر باشد، احتمال اینکه کودکان و نوجوانان به بزهکاری روی آورند، بیشتر است. در این صورت میتوان پذیرفت که تأثیر خشونت خانوادگی بر بزهکاری کودکان تأیید میگردد.
وجود فقر فرهنگی و اقتصادی نیز بر اعمال خشونت علیه کودکان تأثیرگذار است. بهترین راه مهار بزهکاری کودکان و نوجوانان، اجرای برنامههای پیشگیری از خشونت است و تحقق این امر مستلزم حمایت همه جانبه از خانواده است. برنامه حمایت؛ چندوجهی است؛ از یک سو شامل حمایت مالی، بهداشتی، رفاهی از خانواده است و از سوی دیگر آموزشی است که شامل آموزش شیوههای مراقبت، فرزند پروری، تربیت فرزندان، داشتن رابطه صمیمانه با فرزندان و رابطه عاری از خشونت به مادران به ویژه مادران نیازمند است؛ همچنین تقویت اعتقادات دینی و اخلاقی خانوادهها با نمایش فیلمهای آموزشی در رسانه ملی، برنامه مشاوره به مادران و پدران و حمایت از خانوادههای دارای کودک معلول، برنامههای حمایت و کمک به کودکان قربانی خشونت، اصلاح قانونهای وابسته به تنبیه بدنی همراه با ایجاد تغییرات اجتماعی و آموزش عمومی، آموزش کارکنان خدمات بهداشتی پلیس برای کشف خشونت علیه کودک، جمعآوری مدارک، درمان و پیگیری مسائل قربانیان خشونت. افزایش کارایی نظام آموزش برای ارتقای سطح دانش و مهارتهای کودکان در مواجهه با موارد موقعیتهای خطرناک و تهدید کننده، افزایش رفاه اقشار کم درآمد جامعه و توجه به مادران نیازمند و سرپرست خانواده و افزایش امکانات تفریحی و مراکز هنری، ورزشی و هدایت کودکان، نوجوانان و جوانان به مشارکت در فعالیتهای سازنده برای پیشگیری از رفتارهای پرخطر و بزهکارانه از دیگر اقدامات پیشگیرانه در جهت صیانت از کودکان است.
غزاله علیزاده، دانشجوی دکتری حقوق جزا و جرمشناسی، وکیل پایه یک دادگستری
مهدی علیزاده، دانشجوی دکتری حقوق بینالملل
ریحانه علیزاده، دانشجوی دکتری حقوق بینالملل
واژگان کلیدی: خانواده، کمبود محبت، خشونت، حقوق خانواده
فهرست منابع:
1- احمدی، حبیب، جامعهشناسی انحرافات، انتشارات سمت، 1388.
2- اعزازی، جامعهشناسی خانواده با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1376.
3- ایروانیان امیر، مهدی سیدزاده ثانی، نفیسه متولیزاده نایینی، بهروز جوانمرد، محسن مالجو، کودک آزاری، از علتشناسی تا پاسخدهی، انتشارات خرسندی، 1389.
4- پینهرو، پائولو سر جیو، گزارش جهانی در مورد خشونت علیه کودکان، ناشر یونیسف، 1387.
5- سیگل، لاری، جرمشناسی، ترجمه یاشار سیفالهی، ناشر دفتر تحقیقات کاربردی پلیس آگاهی ناجا، 1385.
6-شریعتمداری، علی، روانشناسی تربیتی، چاپ سوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1367.
7- شاه ماری سوها، فضایل، خانواده سالم و نقش آن در سلامت روانی فرزندان، مجله پیوند، شماره 399، زمستان 1391.
8- صدیق سروستانی، رحمت الله، آسیبشناسی اجتماعی: جامعهشناسی انحرافات، انتشارات آگاه، 1383.
9- کینیا، مهدی، خانواده نابسامان، مجله مکتب امام، بهار 1354، شماره 65، 1354.
10- معظمی، شهلا، بزهکاری کودکان و نوجوانان، نشر دادگستر، 1388.
11- معظمی، شهلا، تأثیر خشونتهای خانوادگی بر بزهکاری کودکان و نوجوانان، فصلنامه مطالعات پیشگیری از جرم ،شماره 22، بهار 1391.
12- والک لیت ساندرا، شناخت جرمشناسی، ترجمه حمیدرضا ملکمحمدی، نشر میزان، 1386.
13- ولد جرج، توماس برنارد، جفری اسپینس ،جرمشناسی نظری، ترجمه علی شجاعی، ناشر سمت، 1387.
14- ونیفری، توماس ال، نظریههای جرمشناسی، ترجمه دکتر سیدرضا افتخاری، نشر مرندیز، 1388.
15- ویلیامز، فرانک پی و باری لین مک شین، نظریههای جرمشناسی، ترجمه حمیدرضا ملکمحمدی، نشر میزان، 1386.
شاید به موارد زیر علاقه مند باشید :